Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1407 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assign
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigned
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
U
انتقال دادن وواگذار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
conducted
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
U
انتقال دادن رهبری کردن
conduct
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
U
انتقال دادن رهبری کردن
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
delivery
U
انتقال دادن
carry over
U
انتقال دادن
deliveries
U
انتقال دادن
transported
U
انتقال دادن
gear
U
انتقال دادن
shifting
U
انتقال دادن
transfer
U
انتقال دادن
carrying
U
انتقال دادن
detaching
U
انتقال دادن
gears
U
انتقال دادن
transporting
U
انتقال دادن
geared
U
انتقال دادن
carried
U
انتقال دادن
to carry over
U
انتقال دادن
transport
U
انتقال دادن
evocate
U
انتقال دادن
carries
U
انتقال دادن
transports
U
انتقال دادن
carry
U
انتقال دادن
shift
U
انتقال دادن
transferring
U
انتقال دادن
shifts
U
انتقال دادن
transfers
U
انتقال دادن
shifted
U
انتقال دادن
alienating
U
انتقال دادن
alienates
U
انتقال دادن
alienate
U
انتقال دادن
detach
U
انتقال دادن
detaches
U
انتقال دادن
demise
U
انتقال دادن
tabling
U
به جدولی انتقال دادن
moved
U
تغییردادن انتقال دادن
move
U
تغییردادن انتقال دادن
tables
U
به جدولی انتقال دادن
redeploy
U
نقل و انتقال دادن
shift fire
U
انتقال اتش دادن
shift fire
U
انتقال دادن اتش
redeploying
U
نقل و انتقال دادن
redeploys
U
نقل و انتقال دادن
shifts
U
انتقال تیر دادن
redeployed
U
نقل و انتقال دادن
shuttles
U
نقل و انتقال دادن
switch fire
U
انتقال تیر دادن
shuttled
U
نقل و انتقال دادن
tabled
U
به جدولی انتقال دادن
shifted
U
انتقال تیر دادن
table
U
به جدولی انتقال دادن
shuttle
U
نقل و انتقال دادن
shift
U
انتقال تیر دادن
demise
U
انتقال دادن مال
moves
U
تغییردادن انتقال دادن
to make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
demise
U
انتقال دادن مال با وصیت
assignments
U
ماموریت دادن انتقال افهار
assignment
U
ماموریت دادن انتقال افهار
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
negotiating
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
contango
U
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiate
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
delivery
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship
U
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell
U
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
shifts
U
انتقال جابجا کردن
shift
U
انتقال جابجا کردن
shifted
U
انتقال جابجا کردن
transfers
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
migrates
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrating
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrate
U
سیر کردن انتقال یافتن
lithiation transmetalation
U
انتقال فلز با لیتیم دار کردن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conveying
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
move
U
انتقال
transfers
U
انتقال
metabasis
U
انتقال
migration
U
انتقال
devolution
U
انتقال
transference
U
انتقال
displacement
U
انتقال
conduction
U
انتقال
bail arm
U
انتقال
transter
U
انتقال
marque
U
انتقال
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
2
من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com